عنوانی برای یک تحقیق ؛ عباسیان و روش مسموم کردن مخالفان
بنی عباس با شعار سپردن حکومت به فردی از خاندان پیامبر (ص) بر سر کار آمدند و از این رو پس از تصاحب قدرت , از همه بیشتر از علویان احساس خطر می کردند . این امر با قیامهای سادات حسنی تشدید شد آنان ابتدا به هر طریق که توانستند به سر کوب این قیامها پرداختند اما در حذف فیزیکی قیام کنندگانی که دارای نفوذ گسترده بودند با احتیاط بیشتری برخورد کردند . این احتیاط به خصوص نسبت به آنانی که در ظاهر قیام نکرده بودند و احتمال قیام آنان می رفت ضروری تر به نظر می رسید . تدابیری چون دادن امان به قیام کنندگانی که سرکوب آنان هزینه داشت , دستگیری و زندان آنانی که در دسترس بودند , گردن زدن برخی به طور مخفیانه در زندان و سر انجام مسموم کردن برخی دیگر از شیوه های پر کاربرد در بین سیاستهای امنیتی عباسیان بود .
البته آنان حتی نسبت به کسانی که اهل قیام نبودند ولی به دلایلی دارای نفوذ بودند احساس خطر می کردند و به همین شیوه ها برخورد می کردند .
در بین سیاستهایی که گفته شد از همه کابردی تر , مسموم کردن مخالفان بود که بی سر و صدا و بدون برانگیختن احساسات هوادران آنها , خطر آنان را از سر رفع می کردند خصوصا که آنان به پیامبر نسب می بردند و کشتن علنی آنان برای حکومت هزینه داشت . در برخی گزارشهای تاریخی مربوط به برخورد عباسیان با مخالفان , اشاره هایی به این شیوه عباسیان شده که به نظر می رسد با جستجوی بیشتر در منابع به مستندات بیشتری دست یابیم .
یکی از این گزارش ها مربوط به برخورد هارون الرشید با قیام یحیی بن عبد الله بن حسن که در ایران قیام کرد . یحیی هواداران بسیاری پیدا کرد و هارون با دادن امان و تعهدات دیگر او را از میان یارانش بیرون کشید و نزد خود به پایتخت آورد . طبری در گزارش حوادث سال 176 هجری , برخورد هارون با این قیام کننده حسنی را چنین گزارش کرده است [1] :
سخن از خبر قیام یحیی و عاقبت کار وی
ابو حفص کرمانی گوید: آغاز کار یحیی بن عبد الله از آنجا بود که وی در دیلم قیام کرد و شوکتش بالا گرفت و کارش نیرو گرفت و مردمان از شهرها و ولایات بدو گراییدند و رشید از این بابت سخت آشفته شد ...
ضبی به نقل از پیری از نوفلیان گوید: به نزد عیسی بن جعفر در آمدیم... گفت: «امروز به نزد امیر مؤمنان رشید بودم، یحیی بن عبد الله را پیش خواند که وی را از زندان بیاوردند، با بندهای آهنین. ....وقتی یحیی را پیش خواندند رشید به حال خنده به بکار گفت: « هی، هی، این گمان دارد که ما او را مسموم کردهایم.» یحیی گفت: «گمان دارد یعنی چه؟ این درد زبان من است.» گوید: زبان خویش را در آورد که چون سبزی سبز بود. گوید: رنگ هارون بگشت و سخت خشمگین شد.
گوید: یحیی گفت: «ای امیر مؤمنان، ما را قرابت و خویشاوندیای هست، ما ترک و دیلم نیستیم، ای امیر مؤمنان، ما و شما مردم یک خاندانیم، خدا و قرابتی را که با پیمبر خدا داریم، صلی الله علیه و سلم، به یاد تو میآرم، برای چه مرا محبوس داشتهای و شکنجه میدهی؟» ...
ابو الخطاب گوید: شبی جعفر بن یحیی برمکی ضمن صحبت گفت: «امروز رشید، یحیی بن عبد الله بن حسن را پیش خواند، ابو البختری قاضی و محمد بن حسن فقیه یار ابو یوسف نیز پیش وی بودند، اماننامهای را که به یحیی داده بود بخواست و به محمد بن حسن گفت: «درباره این اماننامه چه میگویی؟ آیا درست است؟» گفت: «درست است.» گوید: رشید با وی محاجه کرد. محمد بن حسن بدو گفت: «با اماننامه چه میکنی؟ اگر کافر حربی نیز بود و از نبردگاه رفته بود، در امان بود.» رشید این را در دل گرفت. پس از آن از ابو البختری خواست که اماننامه را بنگرد. ابو البختری گفت: «این از فلان و فلان جهت بیاعتبار است.» رشید گفت: «تو قاضی القضاتی و این را بهتر میدانی»، آنگاه اماننامه را پاره کرد و ابو البختری آب دهان بر آن افکند.
گوید: بکار بن عبد الله بن مصعب که در آن مجلس حاضر بود، روی به عبد الله بن- یحیی کرد و گفت: «اختلاف آوردی و از جماعت جدا شدی و با ما مخالفت کردی و قصد خلیفه ما کردی و چنین کردی و چنان کردی.» یحیی گفت: «شما کی باشید که خدا رحمتتان کند؟» جعفر گوید: رشید خودداری نتوانست و به شدت خندید.
گوید: یحیی برخاست که سوی زندان رود، رشید بدو گفت: «باز آی، مگر اکنون این بیماری را بر او نمیبیند. اگر بمیرد، کسان گویند مسمومش کردند.» یحیی گفت: «نه، از وقتی در حبس بودهام بیمار بودهام، و پیش از آن نیز بیمار بودم.» ابو الخطاب گوید: پس از آن یحیی بیشتر از یک ماه نبود و در گذشت [2].
ما در اینجا نمی خواهیم بگویم این متن مستند قطعی در باره این رسم خلفاست لکن این مطلب بستری است برای فرضیه سازی یک تحقیق .
این تحقیق خصوصا در رابطه با زندگی ائمه کاربرد خواهد داشت چرا که نیمی از آنان در دوره عباسی زندگی می کردند و همگی آنها به نوعی زیر نظر بوده اند و خلفا از زندانی کردن , تبیعد و فراخواندن آنان به پایتختها و کنترل امنیتی شدیدشان , دریغ نکردند .
[1] . متن اصلی خبر به زبان عربی در تاریخ طبری
ذکر الخبر عن مخرج یحیی بن عبد الله و ما کان من امره .
ذکر ابو حفص الکرمانی، قال: کان أول خبر یحیی بن عبد الله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب انه ظهر بالدیلم، و اشتدت شوکته، و قوی امره، و نزع الیه الناس من الأمصار و الکور، فاغتم لذلک الرشید، ...
و ذکر الضبی ان شیخا من النوفلیین، قال: دخلنا علی عیسی بن جعفر... کنت الیوم عند امیر المؤمنین الرشید، فدعا بیحیی بن عبد الله، فاخرج من السجن مکبلا فی الحدید...فلما دعی بیحیی قال له الرشید: هیه هیه! متضاحکا، و هذا یزعم أیضا انا سممناه! فقال یحیی: ما معنی یزعم؟ ها هو ذا لسانی- قال: و اخرج لسانه اخضر مثل السلق- قال: فتربد هارون! و اشتد غضبه، فقال یحیی: یا امیر المؤمنین، ان لنا قرابه و رحما، و لسنا بترک و لا دیلم، یا امیر المؤمنین، انا و أنتم اهل بیت واحد، فاذکرک الله و قرابتنا من رسول الله ص! علام تحبسنی و تعذبنی؟ ...
و ذکر ابو الخطاب ان جعفر بن یحیی بن خالد حدثه لیله و هو فی سمره، قال: دعا الرشید الیوم بیحیی بن عبد الله بن حسن، و قد حضره ابو البختری القاضی و محمد بن الحسن الفقیه صاحب ابی یوسف، و احضر الامان الذی کان اعطاه یحیی، فقال لمحمد بن الحسن: ما تقول فی هذا الامان؟ ا صحیح هو؟ قال: هو صحیح، فحاجه فی ذلک الرشید، فقال له محمد بن الحسن: ما تصنع بالأمان؟ لو کان محاربا ثم ولی کان آمنا فاحتملها الرشید علی محمد بن الحسن، ثم سال أبا البختری ان ینظر فی الامان، فقال ابو البختری: هذا منتقض من وجه کذا و کذا، فقال الرشید: أنت قاضی القضاه، و أنت اعلم بذلک، فمزق الامان، و تفل فیه ابو البختری- و کان بکار بن عبد الله بن مصعب حاضرا المجلس- فاقبل علی یحیی بن عبد الله بوجهه، فقال: شققت العصا، و فارقت الجماعه، و خالفت کلمتنا، و اردت خلیفتنا، و فعلت بنا و فعلت فقال یحیی: و من أنتم رحمکم الله! قال جعفر: فو الله ما تمالک الرشید ان ضحک ضحکا شدیدا قال: و قام یحیی لیمضی الی الحبس، فقال له الرشید: انصرف، أ ما ترون به اثر عله! هذا الان ان مات قال الناس: سموه قال یحیی: کلا ما زلت علیلا منذ کنت فی الحبس، و قبل ذلک أیضا کنت علیلا قال ابو الخطاب: فما مکث یحیی بعد هذا الا شهرا حتی مات.
تاریخ الطبری ج8 ص242 . (تاریخ الأمم و الملوک )، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم ، بیروت، دار التراث ، ط الثانیة، 1387/1967.
[2] . ترجمه تاریخ طبری ج12 ص 5241 ( حوادث سال 176 هجری ) .
مشخصات نشر: تاریخ طبری ، محمد بن جریر طبری (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، 1375ش.