زنان الگو از نظر قرآن (1)
اگر انسان وارسته شد میتواند الگوی دیگر انسانها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوی مردم است نه مردان، و اگر زن باشد باز الگوی مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن کریم به صورت صریح روشن کرده و چهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب و دو نمونه بد) ذکر میکند.
زن، چه بد و چه خوب نمونه زنان نیست، زن نمونه است. فرق است بین این دو مطلب که اگر زن خوب شد، آیا نمونه زنان میباشد یا زن نمونه است؟ چه این که مرد، اگر خوب شد، نمونه مردان نیست بلکه مرد نمونه است.
قرآن کریم میفرماید: آن که خوب است نمونه مردم است نه نمونه مردان. و زن خوب، نمونه زنان نیست، بلکه زن نمونه است، چه این که زن بد، نمونه زنان بد نیست، بلکه نمونه انسانهای بد است.
زن لوط و زن نوح
قرآن کریم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد، تبیین کرده و میفرماید:
ضرب الله مثلا للذین کفروا امراة نوح و امراة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین (1)
خدا برای کسانی که کافر شدند زن نوح و لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کاری از دست شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، به آنان گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شوید.
در این جا خداوند نمیفرماید
«ضرب الله مثلا لللاتی کفرن»
و نمیفرماید
«ضرب الله مثلا للنساء الکافرات»
نمیگوید خدا نمونه زنان بد را ذکر کرد، بلکه میگوید نمونه مردم کافر را ذکر کرد. ضرب الله مثلا للذین کفروا نه «للنساء» ونه «لللاتی کفرن» بنابراین معلوم میشود این «للذین کفروا» به معنای مردان کافر نیستبلکه به معنای مردم تبهکار وبزهکار است. منظور از خیانت نیز در اینجا، خیانت مکتبی، اعتقادی وفرهنگی است، ولذا ذات اقدس اله به ما فرمود:
لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا اماناتکم (2)
خیانت نکنید به خدا ورسول وخیانت نکنید به امانتهایتان.
به پیامبر خیانت کردن، یعنی، با دین او بد رفتاری کردن. در اینجا که فرمود: زن لوط وزن نوح به این دو پیامبر که یکی از آنها پیامبر اولواالعزم است ودیگری حافظ شریعت ابراهیم علیه السلام، خیانت کردند، یعنی مکتبشان را نپذیرفتند، واینها نمونه مردم تبهکار وکافرند.
بنابراین معلوم میشود که اگر سخن از «الذین» و «امنوا» ومانند آن استبنابر فرهنگ محاوره، منظور مردم هستند، نه مردان. ودر همین آیه هم که فرمود قیل ادخلا النار مع الداخلین اگرچه «ادخلا» همانطوری که تثنیه مذکر است، تثنیه مؤنث هم هست، اما این که «داخلین» را به صورت جمع مذکر سالم ذکر کرد منظور، مردم جهنمی هستند نه مردان جهنمی.
زن فرعون
قرآن کریم دو نمونه خوب از زنان را نیز به عنوان الگو ذکر میکند، زنان با فضیلتی که ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن میشمارد ودرباره آنها چنین میفرماید:
و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراة فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین (3)
برای کسانی که ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مثل آورده آنگاه که گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت برای من خانهای بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات بخش و مرا از دست مردم ستمگر برهان.
تعبیر قرآن در آیه این نیست که: همسر فرعون نمونه زنان خوب است، بلکه میفرماید: زن خوب نمونه جامعه اسلامی است و جامعه برین از این زن الگو میگیرد، نه این که فقط زنان باید از او درس بگیرند.
ذات اقدس اله در این آیه نیز نمیفرماید:
«و ضرب الله مثلا لللاتی امن امراة فرعون»
بلکه میفرماید: نمونه مردم خوب، زن فرعون است
و ضرب الله مثلا للذین امنوا
امراة فرعون یک چنین زنی در خانهای زندگی میکرد که صاحب آن خانه ادعای:
انا ربکم الاعلی (4)
پروردگار بزرگتر شما منم.
داشت و شعار:
ما علمت لکم من اله غیری (5)
برای شما خدایی غیر از خودم نمیشناسم.
در سر میپروراند وادعای انحصار مینمود. ذات اقدس اله در قرآن کریم به صورت حصر میفرماید:
سبح اسم ربک الاعلی (6)
تسبیح کن نام پروردگار والای خود را.
کلمه اعلی مفهومی است که حصر را همراه دارد، بنابراین، دو نفر به عنوان اعلی نمیتوانند یافتشوند، فرعون نیز با گفتن این کلمه داعیه انحصار داشت واین اعلی بودن را ادعا میکرد. او همانطوری که ادعای ربوبیت را داشت، مدعی توحید ربوبی هم بود. سخن از ارباب متفرقه نمیگفت. او میفت: نه تنها من خدایم، بلکه من، تنها خدا هستم. به جای «لا اله الا الله» شعار «لا اله الا انا» را سر میداد ودر چنین خانهای بانویی نشات گرفت که نمونه مردم متدین است.
قرآن در مقام ذکر فضائل این بانو مهمترین آنها را در بعد دعا میداند که در این دعا شش نکته مهم اخذ شده است.
علت این که این بانو نمونه مردم خوب استبه خاطر آن است که در نیایشش به ذات اقدس اله عرض میکند: اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة.
این زن در کنار خدا، بهشت را میطلبد. دیگران بهشت را میطلبند، ودر دعاهایشان از خداوند:
جنات تجری من تحتها الانهار (7)
بهشتهایی که از زیر آنها نهرها جاری است.
درخواست میکنند، اما این بانو اول خدا را می خواهد وبعد در کنار خدا، خانه طلب میکند. نمیگوید «رب ابن لی بیتا فی الجنة» ونمیگوید «رب ابن لی بیتا عندک فی الجنة» بلکه میگوید: رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة اول عند الله را ذکر میکند بعد سخن از بهشت را به میان میآورد. یعنی اگر سخن از:
«الجار ثم الدار» (8)
اول همسایه بعد منزل خود.
است، این بانو هم میگوید: «الله ثم الجنة» البته جنتی که عند الله باشد، با جنتی که تجری من تحتها الانهار است تفاوت فراوان دارد.
در این نیایش ششگانه یا دعای شش بعدی دو درخواستبه تولی بر میگردد یکی لقاء الله ودیگری بهشت. یعنی یکی «جنة اللقاء» ودیگری جنات تجری من تحتها الانهار وچهار خواسته دیگر هم به تبری بر میگردد:
1 - ونجنی من فرعون 2 - وعمله 3 - نجنی من القوم الظالمین 4 - و «اعمالهم» که محذوف است.
آنجا که میفرماید نجنی من فرعون وعمله خواسته او این نیست که: خدایا مرا از عذاب فرعون نجات بده. ممکن است کسی بگوید خدایا مرا از دست ظالم نجات بده ولی وقتی خود به قدرت رسید، دستبه ظلم بیالاید. اما این بانو عرض میکند: نه تنها مرا از فرعون نجات بده بلکه از ستمکاری هم مرا برهان، مرا نجات بده تا زیر بار شرک فرعون نروم وخود نیز داعیه ربوبیت در سر نپرورانم رب نجنی من فرعون وعمله. سپس میگوید ونجنی من القوم الظالمین چون ممکن است کسی از فرعون برهد ولی به دام آل فرعون یا سایر ستمکاران بیفتد. لذا درخواست پنجم را عرض میکند ونجنی من القوم الظالمین و «اعمالهم» به قرینه نجنی من فرعون وعمله حذف شده است وحذف در اینگونه موارد جایز است.
بنابراین بانویی که تا به این حد عالی میفهمد ودر خواستههایش تبری وتولی داشته ومسائل اجتماعی وفردی را از ذات اقدس اله مسالت میکند، آیا این زن نمونه، تنها نمونه زنان است؟ یا به تعبیر قرآن کریم نمونه مردم جامعه است؟
مقام ویژه مریم علیها السلام
نمونه چهارمی را که قرآن بیان میکند حضرت مریم است. خداوند پس از معرفی همسر فرعون به عنوان الگوی انسانهای مؤمن در آیه بعد برای گرامیداشت مقام خاص مریم میفرماید:
و مریم بنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقتبکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین (9)
ومریم دختر عمران را، که خود را پاکدامن نگاه داشت ودر او از روح خود دمیدم وسخنان پروردگار خود وکتابهای او را تصدیق کرد واز عبادت پیشگان بود.
یعنی
«و ضرب الله مثلا للذین آمنوا مریم ابنت عمران»
وچون مقام مریم، بالاتر از مقام زن فرعون بود لذا اینها را یکجا ذکر نکرد، بلکه در دو آیه جدا ذکر فرمود، برخلاف آن دو کافره که در یکجا ذکر نکرد، بلکه در دو آیه جدا ذکر فرمود، بر خلاف آن دو کافره که در یک آیه ذکر شدند. حضرت مریم در اثر احصان، صیانت، عفت ودر اثر دریافت آن روح غیبی به جایی رسید که صدقتبکلمات ربها وکتبه وکانت من القانتین گشت.
از این چهار نمونه سوره تحریم به خوبی بر میآید که نه مرد نمونه، نمونه مردان است ونه زن نمونه، نمونه زنان. ممکن است کشاورز نمونه، نمونه کشاورزان، صنعتگر نمونه، نمونه صنعتگران، خطاط نمونه، نمونه خطاطان باشد، ولی انسان نمونه، نمونه همه انسانهاست واختصاصی به زن یا مرد ندارد.
پس در ارزیابی مقام وکمالات مریم نقش مادر آن بانو را نباید فراموش کرد. گرچه در تربیت مریمسلام الله علیها حضرت زکریا نیز نقش داشت لیکن این امر در مرحله نهایی بود نه در پیدایش ابتدایی، مادر این بانو لیاقت آن را داشت که مادر پیغمبر بزاید وآن خضوع را داشت که فرزندش را به معبد حق اهدا کند، واین که ذات اقدس اله این گوهر را پذیرفت، برای آن بود که میدانست اگر به او فیض عطا نماید امین در حفظ فیض خواهد بود.
خدا به عده زیادی از مردان فضیلت داد ومیدانست که از عهده آن برنیامده وسرانجام رسوا خواهند شد واعطای فضیلتبه آنها فقط از باب:
معذرة الی ربکم (10)
واتمام حجتبود لذا به آنها فضیلت داد، ولی سمت وماموریت نداد. زیرا کسی که در کار خود انحراف دارد، اگر ماموریت وسمتی پیدا کند به مبانی دین صدمه میزند. خداوند به بلعم باعورا فضیلت داد ولی سمت نداد، به سامری فضیلت داد ولی سمت نداد. سامری آدم کوچکی نبود او با چشم درونیخود اثر فرشتهها را دید وگفت:
بصرت بما لم یبصروا به (11)
من دیدم چیزی را که توده ناظران ندیدند، ولی به جای این که از آن اثر فیض گرفته، وراه موسی وهارون را ادامه بدهد، وشاگردی آنها کند، گوساله پرستی را رواج داد. بلعم باعورا نیز، کسی بود که طبق یک نقل ذات اقدس اله درباره او فرمود:
و اتل علیهم نبا الذی اتیناه ایاتنا فانسلخ منها (12)
خبر آن کس را که آیات خود را به او تعلیم داده بودیم واز آن دور شد برای آنان بخوان.
ما یک قشر روشن، یک لباس فاخری بر پیکر او پوشاندیم اما او از این پوست درآمد.
اینها نمونههای قرآنی است مبنی بر این که خدا میداند که به چه کسی سمتبدهد، لذا فضیلت را میدهد تا معلوم شود، که عدهای عمدا فضیلت را به رذیلت تبدیل میکنند. چون ذات اقدس اله از درون وبرون همگان باخبر است، هرگز به کسانی که لاحقه سوء دارند سمت رسمی نمیدهد.
الله اعلم حیثیجعل رسالته (13)
ذات اقدس اله میداند که به چه کسی ماموریتبدهد. او نظیر بشرهای عادی نیست که به کسی ابلاغ بدهد، بعد کشف خلاف بشود، وبگوید: من که درونبین نبودم. خداوند متخلافت، رسالت، نبوت، امامت ورهبری را به کسی که از درون آنها مستحضر است ودرونی فاسد دارند نخواهد داد اما کسانی که ذات اقدس اله میداند، با حسن اختیارشان پایدار وپایبند هستند، اینها را میپذیرد ومریم از این نمونه بود. بنابراین گرچه او در بدو پیدایش، کودکی بیش نبود اما معلوم بود که اگر خدا به او فضیلتبدهد او در حفظش پایدار واستوار است. لذا در ابتدای زندگی، مادری همچون زن عمران، سرپرستی او را به عهده داشت وبعد وقتی میخواهد به نذر خود عمل کند، او را به معبد میسپارد، واز آن به بعد است که:
و کفلها زکریا (14)
خدا زکریا را کفیل او قرار داد.
یعنی «جعل الله سبحانه وتعالی لزکریا کفیلا لها»، «کفل» در این جمله دو مفعول گرفته است «مکفل» خدا است وخدای متعال مریم را در تحتسرپرستی زکریا علیه السلام کفالت نمود «وکفلها زکریا» نه «تکفلها زکریا» زکریا علیه السلام متکفل نشد مگر به وحی الهی. این چنین نبود که قرعه خود به خود به نام زکریا علیه السلام بیفتد، لذا فرمود: اینها قرعه زدند وخیلیها شیفته بودند که این کودک را سرپرستی کنند:
و ما کنت لدیهم اذ یختصمون (15)
تو نزد آنان نبودی آنگاه که مجادله داشتند.
وبنا را بر قرعه نهادند اما قرعه بنام مبارک زکریا علیه السلام خورد، به خواستخدا قرعه به نام او در آمد.
و ما کنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم ایهم یکفل مریم (16)
تو نزد آنان نبودی آنگاه که قرعه انداختند تا کدام یک مریم را کفالت کند.
خدا میفرماید: ما طوری برنامه را تنظیم کردیم که خود مکفل شویم وزکریا متکفل ومریم تحت کفالتباشد. واین در مرحله بقاء است که پرورش ورشد اوست وگرنه در بدو پیدایش وتکونش، وظهور وهجرت او از رحم به دامن، در سایه تربیت آن بانو بود.
ارزیابی مقام مریم از نظر مفسرین
نکتهای که در ارزیابی مقام حضرت مریم باید مورد توجه قرار گیرد این است که قرآن کریم درباره تربیت مریم عذراء علیها السلام می فرماید: هرگاه حضرت زکریا علیه السلام وارد میشد روزی خاصی را در حضور آن بانو علیها السلام میدید.
کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا قالت هو من عند الله یرزق من یشاء بغیر حساب (17)
هرگاه که زکریا در محراب بر او وارد میشد نزد او نوعی خوراکی مییافت. گفت: ای مریم این از کجا برای تو آمده است؟ او گفت: این از جانب خداست، که خدا به هرکس بخواهد بیشمار روزی دهد.
وهمچنین فرشتگان بامریم سخن میگفتند وسخنان مریم را هم میشنیدند بلکه مشافهتا و مشاهدتا گفتار را با شهود میآمیختند، هم مریم آنها را میدید وهم آنها را مرآی مریم قرار میگرفتند. اینها تعبیرات بلندی است که قرآن درباره مریم دارد.
و نیز در تبیین مقام والای مریم میفرماید:
و اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین یا مریم اقنتی لربک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین (18)
وهنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم، خداوند تو را برگزیده وپاک ساخته وتو را بر زنان جهان برتری داده است. ای مریم، عبادت خدا کن وسجده کن وبارکوع کنندگان راکع باش.
یعنی فرشتگان فراوانی با این بانو سخن گفته، واو را از مقام اصطفایش با خبر کردند که تو صفوة الله، مطهره ودر میان زنان عالم ممتازی، دائما به یاد حق باش، سجود، سجود ورکوع را فراموش مکن واز اهل رکوع باش.
ونیز بشارت حضرت مسیح را به او دادند:
اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح (19)
وهنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم خداوند تو را به کلمهای از جانب خود که نامش مسیح، عیسی بن مریم است مژده میدهد.
اینها نمونههایی از گفتگو وحضور فرشتگان در محضر مریم علیها السلام است. در تبیین این بخش از زندگی حضرت مریم علیها السلام گروهی از معتزله نظیر زمخشریدر کشاف راه تفریط پیموده وگمان کردهاند آن بانو نمیتواند به این مقام رسیده، واز کرامتبرخوردار شود، وسخنان فرشتهها را بشنود، وبشارت «صفوه بودن» را از فرشتهها دریافت کند، ومژده مادر پیغمبر شدن را از آنها تلقی نماید، لذا گفتهاند این همه فضائل که نصیب مریم علیها السلام شده استیا به عنوان معجزه زکریا علیه السلام ویا به عنوان پیش درآمد اعجاز عیسی علیه السلام است، که این را از نظر اصطلاح کلامی «ارهاص» میگویند همانگونه که قبل از قیامتیک سلسله امور خارق عادتی رخ میدهد که از آنها به عنوان «اشراط الساعة» تعبیر میکنند، قبل از ظهور، یا میلاد یک پیامبر نیز، یک سلسله امور خارق عادتی رخ میدهد که اینها نشانه ظهور یک پیامبر الهی است ودر کتابهای کلامی از این امور خارق عادت به عنوان ارهاص تعبیر شده است.
گروهی دیگر نظیر «قرطبی» -از مفسران معروف اهل سنت وهمفکران او راه افراط رفته ومعتقدند مریم دارای سمت نبوت بوده است، زیرا فرشتگان فراوانی بر او نازل شده واو را از وحی باخبر کردهاند واز راه الهام، مساله صفوه وطهارت او را به او اعلام نموده وبشارت مادر پیغمبر شدن را به او اعطا کردهاند وگفتهاند: چون مریم علیها السلام وحی فرشتهها را تلقی کرده وفرشتهها بر او وارد شده وگفتگوی آنها از رتبه مشافهه به مشاهده رسیده، پس پیامبر است، زیرا گمان کردهاند فرشتگان بر هر کس نازل شوند و وحی بیاورند واو فرشتهها را ببیند، پیامبر است.
اما علمای امامیه که در طریق قسط وعدل سیر میکنند، بر این اعتقادند که تمام این مقامات وکرامتها مربوط به خود مریم علیها السلام استیعنی وصف به حال موصوف است نه متعلق موصوف، ونباید اینها را به حساب اعجاز زکریا علیه السلام گذاشت، واز طرف دیگر، مریم به مقام رسالت ونبوت تشریعی نرسیده است. این دو مطلب را مفسران گرانقدر امامیه، به استناد ظواهر قرآنی، تبیین میکنند.
اما مطلب اول که همه این کرامتها تعلق به خود مریم علیها السلام دارد، به دلیل ظواهر قرآن است که فرشتهها سخن گفتند، اما نه فقط به عنوان هاتف غیب وسروش نهان، بلکه برای او مشهود شدند. همچنانکه این خطابها ونداها گاهی به صورت تمثل هم تجلی کرده است چنانچه قرآن میفرماید:
فتمثل لها بشرا سویا (20)
پس چون بشری هماهنگ بر او نمایان شد.
آن فرشته گفت که من از طرف حق آمده ومامورم که به تو فرزندی عطا کنم.
قال انی رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا (21)
ظاهر این آیات آن است که خود مریم علیها السلام به تنهایی این مقامات را دریافت کرد واین مقام مریم علیها السلام بود که باعثشد زکریا علیه السلام از خدای سبحان فرز دی طلب نماید:
هنالک دعا زکریا ربه (22)
این چنین نبود که معجزه زکریا در مریم ظهور کرده باشد بلکه کرامتهای مریم موجب آن شد که زکریا از خدا یحیی را طلب کند وفرزند «رضیی» ازخدای سبحان مسالت نماید.
علاوه بر این که سفارش به قنوت ودوام عبادت وخضوع مستمر، وسجود ورکوع، نشانه مقام خود مریم علیها السلام است ونیز اوصافی که ذات اقدس اله برای این بانو ذکر میکند، نشانه آن است که شخصیتخود مریم موجب شد تا فرشتهها را ببیند وبا آنها سخن بگوید وسخنان آنها را بشنود. لذا خدای سبحان از مریم به عنوان صدیقه یاد میکند ومیفرماید:
و صدقتبکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین (23)
و امه صدیقة (24)
یعنی عیسی علیه السلام دارای مادری بود که سخنان غیب را تصدیق میکرد، او نه تنها صادق بود بلکه از صدیقین به شمار میآمد. واین صدیق بودن او، وصحه گذاشتن ذات اقدس اله بر این موضوع، نشانگر آن است که همه این فضائل از آن خود اوست.
البته این که زمخشری وهمفکران او معتقدند این کرامتها به خاطر زکریا ویا به عنوان پیش درآمد معجزه حضرت مسیح بوده، نه برای آن است که زن نمیتواند به این مقام برسد، بلکه براساس تفکر ناصواب معتزله، نه تنها زن بلکه هیچ مردی هم نمیتواند به مقام کرامتبار یابد، وتنها انبیا هستند که میتوانند معجزه داشته باشند وغیر از انبیا کسی نمیتواند از کرامتبرخوردار باشد خواه زن باشد یا مرد. واین سخن در جای خود ابطال شده است، زیرا کرامت غیر از معجزه است. معجزه اختصاص به انبیا دارد ولی کرامتبرای همه اولیای الهی هست، با این توضیح که، اگر خرق عادت با ادعای نبوت همراه بوده وبا تحدی آمیخته باشد،این را معجزه میگویند، وگرنه کرامت است.
کاری که «مسیلمه کذاب» کرد خرق عادتی بود به عنوان اهانت وکاری که مؤمنین غیر ولی دارند (وگاهی دعای آنها مستجاب میشود) به عنوان اعانت است وبرای اولیا بالاتر از اعانت، کرامت است وبرای انبیا، بالاتر از کرامت، اعجاز است.
نظریهای راهم که افراطیها نظیر قرطبی وهمفکران او پنداشتهاند، بر اساس یک قیاس منطقی است لیکن حد وسط در آن قیاس تکرار نشده ویا کلیت کبری مخدوش است وچون قیاس، واجد شرایط انتاج منطقی نبوده، از این نظر دچار مغالطه شدهاند.
بیان مغالطه این است که: قرطبی در تفسیرش میوید بر مریم علیها السلام وحی نازل شد، فرشتهها بر او فرود آمده وبا او سخن گفتند ومریم نیز آنان را مشاهده کرد وبا آنان سخن گفت وهرکس که وحی بر او نازل شود وسخنان فرشتهها را بشنود واز گفتار شفهی به شهودی برسد پیغمبر است، پس مریم علیها السلام پیغمبر است.
مقدمه اول این قیاس درست است، یعنی مریم علیها السلام نه تنها به صورت شفهی با فرشتهها سخن گفتبلکه مشهودا فرشتهها را دید وبرای او متمثل شدند. اما مقدمه دوم یعنی کبرای قیاس، که میگوید هرکس فرشته را دید و وحی را تلقی کرد پیغمبر است، کلیت ندارد، زیرا پیامبر کسی است که تنها با فرشتگان در مسائل جهان بینی ومعارف رابطه دارد وسخنان آنها را میشنود و...، بلکه در مسائل تشریعی نیز رهآورد وحی را تلقی میکند. شریعت را از فرشتهها دریافت میگند ومسؤولیت رهبری جامعه را به عهده میگیرد واحکام مولوی را فرا گرفته وبه مردم ابلاغ میکند.
اقسام وحی و دفع مغالطه
در این سخن بحثی نیست که بر پیامبران وحی نازل میشود، اما اینگونه نیست که هرکس وحی دریافت کرد پیغمبر باشد چون وحی گاهی، انبائی است وگاهی تشریعی، چه این که نبوت گاهی نبوت انبائی است وگاه نبوت تشریعی.
قرآن کریم نبوت تشریعی را که به عنوان «رسالت» بیان میشود -چون یک کار اجرایی است، وحشر با مردم را همراه دارد ورهبری جنگ وصلح ودریافت مسائل مالی وتوزیع اموال وتنظیم کار جامعه را به عهده دارد این نوع نبوت را در اختیار مردها قرار داده ودر سوره یوسف علیه السلام و در سوره نحل میفرماید:
ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحی الیهم فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون (25)
و پیش از تو جز مردانی که به ایشان وحی کردیم گسیل نداشتیم، پس اگر نمیدانید از آگاهان بپرسید.
یعنی رسالتیک کار اجرایی است وما قبل از تو ای پیامبرلله هیچ کسی را جز مرد به عنوان رسول نفرستاده وفقط به مردها وظیفه رسالت دادهایم.
پس رسالت، به معنای رهبری جامعه، بیان حلال وحرام، واجب ومستحب، مکروه ومباح ومانند آن، نبوت خاصی است که چون مقام اجرایی استبه عهده مردها گذاشته شده، ولی نبوت انبائی بدین مفهوم است که فردی از طریق وحی مطلع شود که در جهان چه میگذرد، آینده جهان چیست؟ وآینده خودش را ببیند واز آینده دیگران نیز با خبر شود این نوع از نبوت، ناشی از مقام ولایت الهی وسرمایه نبوت تشریعی ورسالت اجرایی وپشتوانه آن است، اما اختصاص به مردان ندارد بلکه زنان نیز میتوانند به این مقام دستیابند.
اگر مراد قرطبی وهمفکران او، اثبات نبوت انبائی برای مریم علیها السلام است، این را همه عرفا، حکما ومحققان اهل تفسیر میپذیرند، واگر منظور، نبوت تشریعی بوده، که مریم علیها السلام دارای رسالت اجرایی بوده و وحی تشریعی دریافت میکرده، این مردود است زیرا نه از آیات میتوان این را استنباط کرد ونه روایات مشعر به آن هستند، بلکه بر خلاف آن، دلیل اقامه شده ومیشود، مبنی بر این که نبوت تشریعی از آن مرد است نه از آن زن.
نویسنده:آیت الله عبدالله جوادی آملی
منبع: ام الکتاب (www.ommolketab.net)
ادامه دارد....