خب ماه رمضون فرصتی شد که سری هم به بند یخچال سر بزنم و چند جلسه ای سنگ کار کنیم. بعد از کار آموزیی سنگی که تابستون امسال با آقای وحید مصدری گذرونده بودم دیگه بطور جدی دستم به سنگ نخورده بود.
دست آقای داوود قلعه گیر درد نکنه، چون این تمرینات رو مدیون اونم. عکسهای قشنگش رو هم مدیون آقای محمد نصیری هستم. توی این مدت 2 تا دوست جدید هم پیدا کردم (شهرام و جلال). اما با تموم شدن رمضون اولین برنامه ای رفتم غار معروف گل زرد بود. میشه گفت برای اولین بار بود که غار می رفتم و تجربه ای در این زمینه نداشتم. فقط یکبار، بچه دبیرستانی که بودم رفتیم غار مزدوران در شمال خراسان که یه دریاچه -به همون اسم- هم کنارش بود (البته می گفتن اسم اصلیش چیز دیگه ای - فکر کنم مرزداران - هست و به اشتباه مزدوران تلفظ می شه) از اون غار فقط فضله خفاشهاش یادم مونده که از بس زیاد بود کف غار رو نرم کرده بود. غار طولانی نبود (یا شایدم ما جلوتر نرفتیم) و اینکه کاملا خشک بود و خیس نشدیم. (یعنی آب روانی نداشت) . تا اینکه دیروز همراه چندتا از دوستان رفتیم این غار گل زرد و معنی غار رو هم فهیدیم.( دست آقا جلال درد نکنه که هماهنگی این برنامه رو انجام داد)
نمی دونم یا سطح زمین خیلی لیز بود یا من اینطور حس می کردم. به هر حال یه چندبار با خودم گفتم بابا صد رحمت به اندرسم. به محض اینکه فرصت کنم خاطره اش رو می نویسم فقط اینجا خواستم اشاره کنم که غار ریزش داشته و خیلی نمی شد پیشروی داشت. فقط اینم بگم یکبار واقعا ترسیدم. موقع برگشت درست بعد از نردبان از روی سطح شیبدار و بدون گیره مناسبی به آهستگی رد می شدیم که حس کردم کم کم دارم به سمت آب خروشانی که دیده نمی شد سر می خورم. تلاشم برای اینکه پام به جایی گیر کنه بیهوده بود و هر چی پامو بالا می گذاشتم باز آروم سر می خورد و منم پایین تر می رفتم. دراز کشیدم تا سطح بیشتری از من با سطح (زمین) تماس داشته باشه و خوشبختانه موثر افتاد ولی حسابی ترسیده بودم!