یک فوتی دیگر، اینبار در اوج بلندی که در قعر زمین بار دیگر بسان زلزله ای سهمگین، چهار ستون جامعه کوهنوردی را لرزاند و بدین ترتیب به نظر می رسد چوب خط تلفات کوهنوردی جدی کشور مابه طرز بی سابقه ای در حال پر شدن باشد. ظاهرا جغدها به پرواز در اومدند و نحوست سایه شومشون از سر مان کم نمی شود. اما واقعیت اینه که نه جغدی در میونه نه نحوستی، بلکه این چهره زشت چروک خورده و ضعیف کوهنوردی ماست که یکبار دیگه با کنار زدن حجابش، مو بر تن دوستدارانش راست می کنه. مرگهایی که یکی پس از دیگری اتفاق افتادند و همه در یک خصیصه مشترک بودند که همانا قابل پیش گیری بودن آنهاست. نعمتی، کبکستانی، شفیعی، بهاءلو و اکنون عبد نکویی، هر یک در جایی و به دلیلی فوت کردند اما همگی این دلایل قابل پیشگیری بود و جامعه کوهنوردی می توانست از نعمت وجودشان بهره مند بماند. به نظرم وقتش رسیده که جامعه کوهنوردی تکلیف خودشو مشخص کنه که:
یا جان انسانها ارزش ندارد پس دست از شعارهای زیبا و مردم پسند برداریم. گروههای امداد و نجات رو هم تعطیل کنیم
یا جان انسانها ارزش دارد پس باید بیاموزیم از مردن، زندگی را. اما چه هنگام ؟ و چه کسانی به من و تازه کارانی چون من درس خواهند داد؟
باید بریم یاد بگیریم. نیازمند مدرسه برای آیندگان و نهضت سواد آموزی برای حاضرانیم. باید رفت سر کلاس درس