کوهانی که در پشت شترها وجود دارد ، در واقع کوهی از گوشت و چربی است که می تواند در یک شتر سالم و جوان تا 80 پوند وزن داشته باشد . این کوهان ها به شتر کمک می کنند که تا هفته ها بدون آب و غذا بمانند .
وقتی آب و غذا در بیابان نایاب می شود ، این کوهان های چربی مانند ذخیره غذایی برای بدن شتر عمل می کنند.
بدن شتر از چربی ذخیره شده در این کوهان ها برای متابولیسم و سوخت و ساز استفاده می کند در چنین شرایطی کوهان کوچکتر می شود ، هر چه شتر کمتر غذا بخورد ، کوهان او کوچک تر می شود .
در واقع اندازه کوهان های یک شتر درجه سلامت و منابع غذایی او را تعیین می کند .
چند سالی است میوههای عجیب و غریبی به کشورمان راه یافته است. میوههایی با اشکال و طعمهای متفاوت که هر ذائقهای را با طعم منحصر به فردش مجذوب میکند. یکی از این عجایب دنیای زمینی میوه کاکتوس است. در ایران به آن گلابی خاردار یا انجیر کاکتوس گفته میشود.
این میوه، بیضیشکل بوده و به رنگ قرمز بنفش است. سطح آن از خارهای ریزی پوشیده شده که اگر پوست زبر و ضخیم آن در زمان مصرف جدا نشود، میتواند ناراحتیهایی را در گلو، مری و معده ایجاد کند.
گوشت این میوه، شیرینمزه و آبدار و دانههای ترد سیاه رنگی در بافت آن پراکنده است. کاکتوس پخته طعم مارچوبه و یا فلفل دلمهای سبز را میدهد.
کاج درختی متعلق به خانواده کاج ها است. حدود 115 گونه درخت کاج وجود دارد که بر اساس نوع برگ ها، مخروط و دانه به 3 زیر جنس (پایین جنس و بالای گونه) تقسیم شده اند. کاج ها در نیمکره شمالی یافت می شوند.
می توانند در مناطق زیستی مختلف با آب و هواهای معتدل و نیمه گرمسیری زندگی کنند. کاج ها در ارتفاعات بیش از 4000 متری یافت می شوند.
بیشتر کاج ها در خاک اسیدی و خوب زهکشی شده رشد می کنند. (زهکشی باعث می شود آب به آرامی در حال عبور باشد و یک جا نایستد)
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شایدم بخشیده از اندوه پیش
همچو بارانی که شوید جسم خک
هستیم ز آلودگی ها کرده پک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزار ها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید ها
با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ‚ جز درد خوشبختیم نیست
ای دلتنگ من و این بار نور ؟
هایهوی زندگی در قعر گور ؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ‚ نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها
آه ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
جوی خشک سینه ام را آب تو
بستر رگهایم را سیلاب تو
در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم براه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه زاران تنم
آه ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
آه آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این ‚ این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چشون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم ‚ من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یکدم بیالاید به غم
آه می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
این دل تنگ من و این دود عود ؟
در شبستان زخمه ها ی چنگ و رود ؟
این فضای خالی و پروازها ؟
این شب خاموش و این آوازها ؟
ای نگاهت لای لایی سحر بار
گاهواره کودکان بی قرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیا های من
ای مرا با شعور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لا جرم شعرم به آتش سوختی
فروغ فرخزاد..